باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

عکسهای پارک جوانمرد

  همین که رسیدم کلی ذوق کردی و شروع کردی بای بای کردن قربون اون خندهای صدا دار برم که وقتی پارکو میبنه از ته دلش میخنده دالیییییییییییییییییییییییییییییی   این ست سارافون و کلاهی که تنته خاله زهرا برات دوخته البته تو دوتا رنگ مشکی و قرمز ...
31 فروردين 1392

بستنی خوری باران

شیطون من عاشق بستنی هستی و فقط فقط از نوع  موزی اول شروع میکنی با دستت همه شکلاتاش رو در میاری و بعد خود بستنی رو میخوری هرکاری که میکنم از چوب بستنی نمیگیری و دستهای کوچولوت یخ میکنه  واصلااااااااا هم نمیزاری من برات بگیرم تا تو بخوری   و بعد از اینکه بستی خوردی با انرژی کامل رفتی سراغ  بهم زدن کابینهای مامان کار هر روزت شده میری شیشه ها رو میریزی بیرون و میشینی  تو کابینت   دالییییییییییییی مامان ...
28 فروردين 1392

باران و متین طلا

 عکسهای جامانده از این دوتا وروجک     متین جان کجاییییییی خاله باران  دیگه نیست   عشوه های دخمل تمومی نداره!!!!   متین تو این عکس لپهای بارانو میکشه و میگه پوپولو یعنی توپولو اینجا هم خیلی باحال بود کلاه باران رو از سرش در اورد و رو سر باران میزد و میگفت هوا کوبه   ...
28 فروردين 1392

تابا

بارانم چند سال پیش که شما نبودی منو بابایی این ننو رو دیدیم و خریدم و بعضی روزا بابایی اون میاورد تو حال و چند روزی تاب سواری میکردیم از پارسال تا حالا تو کمد بود و فراموش کرده بودیم بیاریمش بیرون بابایی چند روزی میشه که دوباره وصلش کرده  اولش که دیدی تعجب کردی ولی وقتی کاربردش رو فهمیدی دیگه ول کن نیستی شبا که میخوایم بخوابیم به زور میایی دستم  رو میگیری که بریم تو حال و همش میگی تابا تابا   تو این عکس ساعت 2 شبه و از ته دلت میخندی   ...
27 فروردين 1392

مرواریدهای خوشگل

عروسکم چند روزی میشه که بد اخلاق شدی و مدام بهونه میگیری هفته پیش که خونه خاله ساجده بودیم با تلاش زیاد موفق شدیم دهنت رو باز کنیم و ببینم اون تو چه خبره که مدام یا دستت دهنته یا زبونت بیرونه   بلاخره موفق شدیم سفیدی دندونت رو که زیر لثه باد کرده بود ببینیم و دیروز هم دیدم که 3تا دندونای آسیابت همه با هم زده بیرون فک کنم به خاطر همون بد اخلاق شدی عسلکممممم دیروز ناهار خونه مامانی بودیم و شما کلی با عمو کیوان دوچرخه سواری کردی   به چی فکر میکنی مامانی؟ ...
27 فروردين 1392

گردش تو یه شب بارونی سرد

فرشته کوچولوی من دیشب خیلی دلم گرفته بود به بابایی زنگ زدم و گفتم یکمی زودتر بیا خونه و باهم بریم بیرون وااااااااااااااای خیلی بیرون سرد بود و بارون قشنگی میاومد تو ماشین فکر کردیم کجا بریم و کجانریم سر از کن سولقان  در آوردیم محوطه خیلی قشنگی داشت ولی برای اینکه شما سردت نشه توی یه اتاقک های شیشه ای رفتیم و شما تا تنوستی آتیش سوزوندی   تو این عکس خودت برای خودت لالایی میگی ...
25 فروردين 1392

بدون عنوان

السلام عليك يا فاطمه الزهرا سلام الله عليها   زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت                توحید انعکاس نمایانتری نداشت جز در مقام عالی زهرا فنا شدن       ملک وجود فلسفه دیگری نداشت زهرا اگر در اول خلقت ظهور داشت      دیگر خدا نیاز به پیغمبری نداشت فرموده اند در برکات وجود او          زهرا اگر نبود علی همسری نداشت محشر بدون مهریه ی همسر علی        سوگند می خوریم شفاعتگری نداشت حتی بهشت با همه نهرهای خود&nb...
24 فروردين 1392

این چند روزمون

عسلی این هفته ای که گذشت خیلی باحال بود همش مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم دیروز هم که مهمونی خاله فاطی بود و فقط جمع خانوما بود  از صبح رفتیم عصری اومدیم خونه کلی خوش گذشت و گفتیم و خندیدم امروز ساعت 12/5 وقت آتلیه داشتی  و من از قبلی کلی دکور انتخاب کردم و با برنامه ریزی کامل رفتیم آتلیه البته امروز شما تا ساعت11/45 خواب بودی و من کلی خدا رو شکر کردم که راحت خوابیدی و اونجا خوش اخلاقی ولی متاسفانه اصلاااااااااااااااااااااااااااااااا همکاری نکردی و ما نتوسیم عکس بگیریم و قرار شد یه وقته دیگه برات بزارن تا دوباره بریم پیششون اونجا فقط پشت صحنه فعالیت داشتی و مدام میخواستی نورها رو تنظیم کنی یا بری بیرون ...
24 فروردين 1392

باران و متین جونممممممم

دخملی دیروز برای چکاب 16 ماهگی رفتیم دکترت اقای دکتر اصلا راضی نبود و گفت خیلی کم وزن اضافه کردی و برای همین گفت باید آزمایش ادرار بدی وزنت شده 8900 و قدتت ٧٨ از اونجا چون خونه خاله ساجده نزدیک مطب بود رفتیم خونشون شما و متین کلی باهم بازی کردین و عصری هم بردیمتون پارک و کلی عکس های قشنگ ازتون گرفتیم که بعدا میزارم یک سری عکس گرفتم که خیلی باحاله تو ادامه مطلب میزارم دوست داشتین ببینین خیلی باحال بود تو توی صندلی نشسته بودی و متین جونم هول میداد   از ته دلت میخندیدی   متین خسته شد و جاهاتون عوض کردین الهییییییییییییی هر کاری کردی زورت نمیرسید هولش بدی از پاهاش گ...
20 فروردين 1392